دخترکی از سرپل ذهاب هستم.
اوایل آذر ماه است، چهارم آذر ۱۳۹۷، درست زمانی که سوز سرما به عمق استخوان آدمی نفوذ می کند و محتاج سرپناهی گرم است. استان کرمانشاه بازهم میزبان مهمان ناخوانده ی دیگریست، حدودا دو هفته مانده به سالروز آمدن میهمان قبلی، همان عصیانگری که آمد و طوفانی ویران کننده برپا کرد و درد بی پایان را به خانه های فروریخته آورد و در چشمی بر هم زدن وداع گفت.
چه ساخته ها که با خاک یکسان شد، چه جان ها که فدای غم زمین شد و چه زخم ها که بر جای گذاشت...
بالغ بر ۶۰۰ نفر جان باخته و ۱۲۰۰۰ نفر مجروح...
اگر بخواهم از اخبار جزئیات غمناک و دردآور این زمین لرزه گذر کنم می رسم به جایی که خاک کرمانشاه غمگین است،داغ سنگینی می کند، سرپناهی نیست و سرما در اوج خودنماییست...
دخترکی فسرده ، از سرما لرزان وبی پناه در چادری موقت اسکان دارد. فارغ از اینکه فردا چه آشی برای او پخته در اعماق کتاب خود غرق است، چند تکه ای پوشش را ضخیم تر کرده تا مبادا سوز برودت مانع از پیوند او با هجا به هجای کتابش شود. روی غلاف کتاب نوشته بود عرفان نظرآهاری. دخترک بی توجه به ویرانی ها ،اندر احوالات بنای فکر به سرمی برد.
در نامه ای که به پای کبوتر ها گره زده و به سوی نویسنده ی محبوبش فرستاده اوضاع خود را چنین شرح داده:《سلامم را به شما می رسانم .دخترکی از سرپل ذهاب هستم، یکی از زلزله زدگان ،اکنون بدون سرپناه در چادری ساکن هستیم و هوا بس ناجوان مردانه سرد است اما سخت مشغول خواندن کتاب های شما هستم . دوستدار شما》
کبوتر های رسانه پاسخ بانو نظرآهاری را این چنین برای دخترک باز پس آوردند:《بخوان خواهرم
خواندن،تو را گرم خواهد کرد
بخوان خواهرم
دانایی، سر پناه توست.》
او راست می گوید ، به راستی که خواندن، گرما بخش زندگیست و دانش، پناه آینده مان....
بانو نظرآهاری ،او زنی سالخورده ، نویسنده ی کتاب《من هشتمین آن هفت نفرم》دارای دکتری ادبیات فارسیست.
براساس واقعیتی آغشته به خیال.
میم.سین
- ۰۳/۱۰/۱۹
سلام
ایام به کام
دعوت می کنم برای انتشار سریع و ساده یادداشت ها و ارتباط سریع با مخاطبین وبلاگ از شبکه اجتماعی ویترین استفاده نمایید
+ اکنون نام کاربریتان ازاد است
دانلود از کافه بازار
https://cafebazaar.ir/app/ir.vitrin.app
خوشحال میشوم جهت حمایت به صفحه کافه بازار لینک دهید
با سپاس